#داستانک 📚
شانس
#پائولو_کوئیلو
در ضیافت ناهاری، لیوان شخصی شکست. شخص دیگری به او گفت:" این نشانهی خوششانسی است."همهی کسانی که سر میز بودند، با این ایده آشنا بودند.
اما یک خاخام کلیمی که در آنجا حضور داشت، پرسید:"چرا این نشانهی خوششانسی است؟"
همسر مسافر گفت: "نمیدانم. شاید از قدیم این را میگفتند تا مهمان شرمنده نشود."
خاخام گفت:" نه. توضیحش غیر از این است. در بعضی از سنن کلیمیان آمده است که هرکس سهمیهی معینی از شانس دارد که در طول دورهی زندگیاش از آن استفاده میکند. انسان اگر از این سهمیه فقط درمورد چیزهایی که واقعاً لازمشان دارد استفاده کند، شانس به او روی آورده است. وگرنه ممکن است شانس خودش را از دست بدهد. وقتی کسی لیوانی میشکند، ما کلیمیان به او میگوییم: «به امید موفقیت!» اما مفهومش این است که خوب شد حتی ذرهای از شانس خودت را برای جلوگیری از شکستن لیوان صرف نکردی، حالا میتوانی از آن در امور مهمتری استفاده کنی!"
هر کس در دوران زندگی اش
می تواند دو کارکرد داشته باشد:
"ساختن" یا "کاشتن"
سازندگان شاید سالها در کار خود بمانند و سازندگی شان مدت ها طول بکشد، اما روزی می رسد که کارشان به پایان برسد.
در این هنگام باز می ایستند و در میانِ دیوارهای خود ساخته محصور می شوند.
اما کسانی هستند که میکارند.
اینان گاهی، هنگام طوفان و تغییر فصل ها رنج می برند
و گاهی -به ندرت- خسته میشوند.
اما یک باغ، بر خلاف ساختمان، هرگز از رشد باز نمی ماند و همان زمانی که نیازمند توجه باغبان است، می گذارد زندگی برای باغبان ماجرایی عظیم باشد.
باغبانان در میان جمع یکدیگر را باز می شناسند، چرا که می دانند در سرگذشت هر گیاه، رشدِ سراسر زمین نهفته است.
#پائولو_کوئیلو