جغرافیای شهری یا به عبارت دقیق تر برنامه ریزی شهری رشته ای میان رشته ای در کنار سایر رشته ها مثل شهرسازی، جامعه شناسی، اقتصاد و ... که به مطالعه امور شهری می پردازد.

قبل از شرح و تبیین چیستی جغرافیای شهری و رابطه جغرافیا و شهر لازم است تا تعریفی و تفسیری از جغرافیدان، جایگاه و حوزه فعالیت آنان شود.

جغرافیدانان، محیط طبیعی و هم محیط انسانی جهان را مطالعه می کنند. جغرافیدانان دو دسته اند: جغرافیدانان طبیعی و جغرافیدانان انسانی. جغرافیدانان طبیعی به مطالعه شکل و ماهیت انواع ناهمواری های سطح زمین (ژئومورفولوژی)، الگوها و روندهای طولانی مدت آب و هوا (اقلیم شناسی) و توزیع فضایی حیوانات و گیاهان به صورت طبیعی و تعدیل شده توسط انسان (جغرافیای زیستی) می پردازند. جغرافیدانان انسانی به مطالعاتشان را بر مکان انسان ها و فعالیت های آنان در فضای جغرافیایی متمرکز کرده اند. این تمرکز ممکن است بر فعالیت ها و رفتارهای اقتصادی، ویژگی های فرهنگی و اجتماعی جامعه و یا ارتباطات قدرت و سیاست به همان شکلی تاکید ورزد که در مکان ها یا فرافضاها (مناطق) بیان می شود. بنابراین جغرافیای شهری زیرشاخه ای از جغرافیای انسانی است، زیرشاخه ای که تاکیدش بر شهرها و مناطق شهری است.

جغرافیای شهری به عنوان زیرشاخه ای از رشته جغرافیا در قرن بیستم شکل گرفت. جغرافیدانان در سال 1900 زمانی که تنها 40 درصد از جمعیت امریکا در شهرها زندگی می کردند، ابتدا به مفاهیم جغرافیای طبیعی مخصوصا مطالعه اشکال و ماهیت انواع ناهمواری های سطح زمین یا ژئومورفولوژی که در آن زمان فیزیوگرافی نامیده می شد، علاقمند بودند. با توجه به محدودیت های بیشتری که برای جغرافیدانان در کار پژوهش در جغرافیای انسانی وجود داشت، زیرشاخه جغرافیای کشاورزی و جغرافیای استخراج منابع در این زمینه پیشگام بودند. نیمه اول قرن بیستم شاهد ظهور تدریجی رشته جغرافیای شهری بود که مبنای آن برخی از مفاهیم بنیادی بود که عده محدودی از محققان مطرح کردند. نخستین درس های جغرافیای شهری در دهه 1940 توسط چانسی هریس پدر علم جغرافیای شهری در دانشگاه ایندیانا و ادوارد اولمن در دانشگاه هاروارد تدریس شد. نیمه دوم قرن بیستم شاهد توسعه و ترویج جغرافیای شهری به عنوان زیرشاخه اصلی و مهم رشته جغرافیا بود.

جغرافیدانان شهری به دو روش بر روی مطالعات و بررسی شهرها و مناطق مادرشهری تمرکز می کنند: 1. با تاکید بر ارتباطات گروهی از شهرها در سطح منطقه ای، ملی یا بین المللی که رویکرد بین منطقه ای مادرشهری نامیده می شود. 2. با برجسته کردن نظام های مکانی داخلی انسان ها، فعالیت ها و موسسات در درون منطقه مادرشهری که رویکرد درون منطقه ای مادرشهری شناخته می شود. در عین امکان دارد، جغرافیدانان شهری تحلیل هایشان را با پیروی از رویکرد بین منطقه ای مادرشهری یا درون منطقه ای مادرشهری با مطالعه و بررسی شهرها در مناطق گوناگون جهان (شهرهای سوسیالیستی، شهرهای عربی و ...) یا با بررسی موضوعات و مفاهیم خاص (فقر و قومیت و ...) سازماندهی کنند.  

چهار رویکرد، قالب یا موضوع پژوهشی در چارچوب جغرافیای شهری مشهود است: 1. رویکرد جغرافیای طبیعی 2. رویکرد انسان-محیط 3. رویکرد ناحیه ای 4. رویکرد فضایی. از برخی لحاظ گذار بین این چهار رویکرد با تغییر ناگهانی شبکه های تلویزیون قابل مقایسه است چرا که هر رویکردی منسوخ می گردید به سرعت جایش را به رویکرد جدید می داد. این چهار رویکرد را که در اصل پاتسیون (1964) مطرح کرد، تحولات جغرافیای شهری را تقریبا تا 1970 توصیف می کند.

رویکرد طبیعی: زمانی که جغرافیای شهری به شکل حوزه کاملا تکامل یافته جغرافیایی در اواخر دهه 1960 و 1970 ظهور یافت، رویکرد طبیعی وجود نداشت. در این زمان پرداختن به محیط طبیعی شهر آغاز شد. مثلا مطالعات نشان می داد که بخش های مسکونی با درآمد بالا غالبا در مناطقی با ارتفاع بیشتر جای داشتند. یا منهتن به دلیل داشتن سنگ بستر مستحکم می توانست آسمانخراش ها را در خود جای دهد. برخی از جغرافیدانان بررسی هایشان را بر بلایای طبیعی از قبیل سیلابها، لغزش و حرکت توده های سنگ ها و خاک های موجود در دامنه ها و توفندها متمرکز کردند. موضوع ویژه این تحقیقات، جزایر حرارتی داخل شهرها بود. جزایر حرارتی در نواحی مرکزی شهرها تشکیل می شود و درجه حرارت بالاتری از نواحی روستایی دور از شهر را نشان می دهد که علت آن فراوانی ساختمان های سیمانی (بتونی) در نواحی مرکزی شهرهاست. به هر حال رویکرد طبیعی به مواردی می پردازد که بسیاری از جغرافیدانان شهری آن ها را نادیده می گیرند.

رویکرد انسان-محیط: در فرهنگ غرب وقتی برای یافتن منشا این رویکرد حداقل تا زمان ارسطو به عقب بر می گردیم به مفهومی مبهم اما نافذ و اثرگذار می رسیم. محیط طبیعی به ویژه آب و هوا توسعه تمدن بشری را کنترل و تعیین می کند، این مفهوم را با عنوان جبرگرایی محیطی می شناسیم. جغرافیدانان پس از سال 1925 از اندیشه های جبرگرایی محیطی به استثنای معروف ترین طرفداران آن یعنی السورث هانتینگتون و گریفیت تیلر (1949) تبعیت نکردند. جغرافیدانانی که احساس کردند جبرگرایی محیطی موقعیتی بسیار انعطاف ناپذیر و علی پیدا کرده است، افکار خود را با فلسفه امکان گرایی تطبیق دادند. بر اساس این رویکرد، طبیعت امکانات و یا محدودیت هایی برای فعالیت های بشری ایجاد می کند اما رفتارهای بشر که از طریق سنت ها و آداب فرهنگی بیان می شود، شیوه زندگی معینی را می آفریند. در حالی که بر اساس نظریه جبرگرایی، انسان ها در شمال سیبری زنده نخواهند ماند اما مکتب امکان گرایی خواهد گفت که احتمال زندگی انسان در چنین محیطی اگر چه کم است اما غیر ممکن نیست. بدین ترتیب رویکرد انسان-محیط (جبرگرایی محیطی) در جغرافیای شهری باعث ایجاد علاقمندی به مقر شهرها شد لازم به ذکر است که مقر یک شهر تعیین کننده رشد جمعیت و آینده اقتصادی آن شهر است.

رویکرد ناحیه ای: سومین رویکرد برجسته در جغرافیای شهری دیدگاه پژوهش های ناحیه ای بود. اوج این مطالعات به سال های 1920 تا 1960 بر می گردد. مطالعات ناحیه ای یا منطقه ای شهرها نوعا بر یک شهر منفرد به عنوان پژوهش موردی متمرکز بود. این مطالعات به طور عادی به جای تحلیلی، توصیفی بودند. آن ها صرفا جغرافیای یک شهر را توصیف می کردند. مطالعات موردی معمولا یک رویکرد تاریخی داشتند و تاکیدشان بر چگونگی رشد و تکامل شهر بود. علاوه براین، مطالعات ویژگی های ناحیه ای هم داشت. سرانجام با توجه به کمبود اطلاعات منتشر شده در قرن بیستم، در مطالعات ناحیه ای عموما از پژوهش های میدانی و مصاحبه هم استفاده شد. به طور کلی، رویکرد مطالعات ناحیه ای به مدت طولانی مبحث اصلی جغرافیای شهری آمریکا بود و از آن جا که بیشتر به موضوعات توصیفی گرایش داشت و نه تفاسیر تحلیلی چشم انداز شهری، موجب شد جغرافیای شهری از جریان اصلی علوم اجتماعی دور بماند.

رویکرد فضایی: به تدریج رویکرد ناحیه ای طی اواخر دهه 1950 جای خود را به رویکرد تحلیل مکانی داد که هنوز هم به عنوان یک موضوع پژوهشی مهم در قرن بیست ویکم باقی مانده است. تحلیل مکانی بر نظریه پردازی، روش های کمی و ساخت مدل های ریاضی تاکید می کند. مفهومی که بیش از هر چیز دیگری به تحلیل مکانی مربوط می شود، نظریه موقعیت مکانی است

از دهه 1980 دو مکتب جغرافیای شهری را تحت تاثیر قرار داد: 1. مکتب ساخت گرایی 2. مکتب رقتارگرایی.

مکتب ساخت گرایی: مکتب جغرافیای ساختاری بیشتر بر شناخت عمیق نابرابری های اجتماعی-اقتصادی در شهرها تاکید می کرد که در نتیجه آن تخصیص فضایی منابع محدود در شهرها به وجود آمده است. به تعبیر عده ای از جغرافیدانان، مکتب ساخت گرایی به سمت عدالت اجتماعی در شهرها پیش می رود.

مکتب رفتارگرایی: مکتب جغرافیای رفتاری به تحلیل سازمان فضایی شهرها و رفتار فضایی در داخل این الگوی سازمانی توجه می کند.

 

منابع

1. شکوئی، حسین (1399). دیدگاه های نو در جغرافیای شهری. تهران: نشر سمت، چاپ بیستم.

2. کاپلان، دیوید اچ ؛ ویلر، جیمز ا و هالووی، استیون آر (1398). ترجمه حسین حاتمی نژاد و عبدالمطلب برات نیا. تهران: نشر سمت، چاپ چهارم.


نویسنده:

Mohammad Mahdi Abbasi

1 مقاله

نظر

مقالات مرتبط: