شبهِ مدرس کارآفرینی! (قسمت اول – کارآفرینی، علم یا تجربه؟) مهدی رحیمی (مدرس دانشگاه و مشاور کسب و کار) مجله "دانشگاه کارآفرین" شمارهی ۳۲
در این روزها مسئله ی «کارآفرین شدن» بسیار فراگیر شده و در این تب و تاب کارآفرینی، بسیاری از افراد می خواهند هرچه زودتر مسیر کارآفرینی را طی کرده و بر جای الگوهای بزرگ جهانی در این حوزه تکیه بزنند.
پیش تر در تعریف کارآفرینی (Entrepreneurship) گفتیم که کارآفرینی، نوعی تولید ارزش هست. طوری که به آن «ارزش آفرینی» هم می گویند. و این تولید ارزش، یک شبه رخ نمی دهد. بلکه فرآیندی زمان بر، و مملو از چالشها و شکست ها و همچنین تلاش ها برای دوباره برخاستن است. در این مسیر، نقش آموزش و کسب مهارت بیش از گذشته اهمیت پیدا می کند. کسب اطلاع و آگاهی از جهان پیرامون کسب و کار و همچنین تمرینات مهارتی که بایستی مستمر انجام شود تا یک کارآفرین حرفه ای ساخته شود. اما مسیر آموزش کارآفرینی هم به مانند خود کارآفرینی، دارای چالش و حساسیت های منحصر به فردی است که علاقمندان به این حرفه، باید به آن توجه ویژه داشته باشند.
کارآفرین می تواند در این مسیر از کمک افراد زیادی بهره ببرد. مدرس، منتور، کوچ، تحلیلگر کسب و کار و مشاغل مرتبط دیگر این حوزه، به نوبه خود برای پیشرفت کارآفرینان، به ایفای نقش می پردازند. هر کدام از این افراد، باید نقش خود را بداند و بشناسد و باتوجه به تخصص و تجربه ای که دارد، به جامعه کارآفرینی کشور خدمت کند.
تحصیلات یا تجربه؟! یک مدرس کارآفرینی، چه ویژگی ها و مشخصاتی باید داشته باشد؟ تحصیلات دانشگاهی و آکادمی؟ یا تجربه کار؟ و یا تلفیقی از این دو؟ جواب مطلقی برای این سوالات وجود ندارد. اگر به دنبال پاسخ نسبی هستید، بهتر است چند قدم جلوتر برویم و وضعیت آموزش کارآفرینی و تأثیر آن در پیشرفت صنعت آموزش کسب و کار بررسی کنیم. آیا این تأثیر به طور کلی و از همه جوانب باعث شده جایگاه کارآفرینی و کسب و کار بهتر از دهه ی گذشته باشد یا خیر؟
به نظر می آید در بخش هایی مثل بازاریابی و فناوری، پیشرفت های خوبی حاصل شده باشد؛ اما این تمام ماجرا نیست. بلکه حوزه های مهمی مثل استراتژیک، منابع انسانی، روابط عمومی و ... هنوز شرایط خوبی ندارند و این همان پاشنه ی آشیلی است که کسب و کار در ایران از آن آسیب می بیند. همان حوزه هایی که مستقیم از بطن دانشگاه و پژوهش ها بیرون می آید و نقش آفرینی می کند. چون که مسیر را خوب می شناسد و نقشه راه را با تمام جزئیات و موانع و میانبرهای آن به شما نشان خواهد داد. و کمک می کند تا کارآفرین با دقت و ارزیابی بهتری تصمیم گیری کند.
دیدگاه سنتی کسب و کار بر این عقیده است که یک فرد ابتدا در کنار یک استاد، به کسب تجربه پرداخته و در ادامه مسیر پیشرفت را تا تبدیل شدن به استادکار، طی می کند. این دیدگاه، برای آموزش نقش مجزا و موثری تعریف نمی کند. معتقد است که «کار» خود به نوعی آموزش را هم در بر می گیرد.
ابزار تجربه، در تعیین و تدوین اهداف و استراتژی های کسب و کار که به واقع شالوده کارآفرینی هستند، عاجز است و در سوی دیگر نمی تواند کسب و کار را به درستی تجزیه و تحلیل کند. همچنین در بخش روابط عمومی و منابع انسانی، اگرچه نگرش درست و مثبتی دارد که این بسیار ارزشمند است، اما تکنیک های کاربردی این حوزه را در اختیار ندارد. هرچند که این نگرش مثبت، امروزه به مرور کمرنگ تر شده است.
در اینجا در می یابیم که تجربه ای که البته می تواند ابزار مناسبی برای حوزه هایی مثل فروش و بازاریابی باشد، نیازمند ابزار علم و پژوهش، برای اصلاح کاستی های دیگر است. اینها در کنار هم مانند دو بال، می تواند کارآفرین را به اوج ببرد، اما قطع ارتباط علم با تجربه، باعث سقوط کسب و کار خواهد شد. مقوله مهمی که سال هاست با مضمون «ارتباط صنعت و دانشگاه» از آن یاد می شود اما هنوز این تعامل به صورت عمیق و قدرتمند برقرار نشده است.