نکاتی برای برنامه ریزی روزانه بهتر

خیلی از ما، با نگاهی سوپرمنی به خودمان، نیمی از کارهایی که قرار است در کل زندگی‌مان انجام بدهیم را در برنامه ریزی روزانه یا ماه بعدی می‌نویسیم!

  • شروع ورزش‌های صبحگاهی
  • مدیتیشن
  • مطالعه کتاب‌هایی که در کتابخانه خاک می‌خورند
  • رسیدن به وزن متعادل
  • یادگیری زبان انگلیسی
  • وقت‌گذرانی بیشتر با خانواده
  • نوشتن برنامه استراتژیک کسب‌وکار
  • رفتن به سفرهای تفریحی
  • برنامه‌ریزی مالی بهتر
  • شروع سرمایه‌گذاری بلندمدت
  • یادگیری مطالب جدید
  • نوشتن کتاب خودم
  • پیاده‌سازی ایده‌های جدید و …

اما احتمالاً به هیچ‌کدام از این برنامه‌های رویایی نخواهیم رسید.

اگر روش برنامه ریزی روزانه شما هم اینطور است، لطفاً خودتان را خیلی سرزنش نکنید.
شما تنها نیستید و این برنامه‌های رویایی و سرنوشت تلخ‌شان، همیشه برای خیلی از آدم‌ها تکرار می‌شود.

اما چرا این برنامه‌های خوب، معمولاً اجرایی نمی‌شوند؟

به نظر من به خاطر همان نگاه قهرمانی و سوپرمنی است.

نگاهی که واقعی نیست و توازنی بین توانایی‌ها، منابع و خواسته‌های ما برقرار نمی‌کند.
نگاهی که می‌گوید می‌توان با یک دست، چند تا هندوانه برداشت.
نگاهی که ما را قهرمان مدیریت در کار و زندگی معرفی می‌کند و منتظر فتح قله‌های بیشتر است؛ در حالی‌که هنوز قله‌های قبلی را فتح نکرده!

نگاهی که در تصوراتش، یک مدیر خوشحال و خندان دارد با تلفن همراهش صحبت می‌کند؛
به کارمندانش لبخند می‌زند و همزمان، نامه‌های کارتابل را امضا می‌کند؛
پیامک‌های واریز وجه، پشت‌سر هم می‌آیند و برنامه‌ریزی کرده است که امروز زودتر برود تا بچه‌هایش را به پارک ببرد.

خیلی از مشکلات ما به خاطر این نوع نگاه خیالی به کار و زندگی و برنامه ریزی روزانه اشتباه است.

لطفاً سوپرمن نباشید!

ما یادمان می‌رود آن چیزهایی که در فیلم‌ها نشان‌مان می‌دهند، فقط فیلم هستند. یادمان می‌رود که سکه دو رو دارد و ما را عادت داده‌اند که فقط روی بهترش را ببینیم.

این نگاه سوپرمنی از کجا می‌آید؟

داستان این نوع نگاه، مثل فضای حاکم بر اینستاگرام است:

پُر از آدم‌های خوشحالی که فقط در حال خوشگذرانی هستند و هیچ غم و ترسی در نگاهشان نیست.
پر از استادهای موفقیتِ خیلی جوانی که به تصور ما، هنوز حتی وقت کارکردنشان نشده ولی از ماشین‌شان با سقف باز، استوری گذاشته‌اند!

و با دیدن این تصاویر، با خودمان فکر می‌کنیم وقتی همه اینقدر خوب و خوشحال هستند، وقتی بقیه می‌توانند قهرمانانه زندگی کنند، پس مشکل از من است.

و حتی شاید بدتر: ممکن است دنبال مقصر بگردیم و خانواده یا اجتماع یا هر چیز دیگری را به‌عنوان عامل بدبختی‌مان شناسایی کنیم و شاید تصمیم بگیریم آنها را عوض کنیم تا زندگی‌مان عوض شود!

با دیدن این قهرمان‌های نمایشی نتیجه می‌گیریم که ما هم باید قهرمان شویم.

اما قهرمان‌ها در برنامه ریزی روزانه شان چه می‌کنند تا ما هم انجام دهیم؟

ظاهر زندگی‌شان زیبا است؛ ظاهراً کار خاصی نمی‌کنند ولی انگار در همه جبهه‌ها می‌جنگند و اتفاقاً در همۀ آنها پیروز هم می‌شوند!

اما مگر می‌شود همزمان در چند جبهه جنگید و پیروز شد و اینقدر وقت اضافه هم داشت که از فتوحات و تفریحات لوکس، استوری گذاشت؟!

به قول بزرگترها باید بگویم:

به خدا، به پیر، به پیغمبر، نمی‌شود!
نمی‌شود ده‌ها برنامه گذاشت و در همۀ آنها موفق بود.
نمی‌شود همیشه خوشحال بود.
نمی‌شود در همه سرمایه‌گذاری‌ها برنده شد.
نمی‌شود همه را راضی کرد.

آن سوپرمن‌های سینمایی و قهرمانان اینستاگرامی، سایه‌های ما هستند. چیزهایی هستند که می‌خواهیم‌شان ولی الان نمی‌توانیم به آنها برسیم.
و آن قهرمان‌ها، بازیگران خوبی هستند که رویای ما را بازی می‌کنند.
و حتماً می‌دانید که درآمد شغل بازیگری، از بازی‌کردن است!
هرچه بهتر بازی کنید، به‌شرطی که مخاطب هم بازی شما را بخواهد، پول بیشتری کسب می‌کنید.

برنامه ریزی روزانه

لطفاً فیلم بازی نکنید!

اما بیایید از رویا، فیلم و قهرمان‌بازی بیرون بیاییم.

ما سوپرمن نیستیم. ما خودمان هستیم. افرادی واقعی با صدها دغدغه و آرزو.
افرادی که باید امیدمان را حفظ کنیم و دسترنج تلاش‌مان را بخوریم.
افرادی که گریم نشده‌اند؛ ممکن است غمگین و بیمار شوند و یا ترس، سراسر وجودشان را فرا بگیرد.
افرادی که در دنیایی واقعی و منطقی، زندگی می‌کنند.

و اگر بخواهیم در این دنیای واقعی، رشد کنیم، باید مانند افراد منطقی برنامه‌ریزی و عمل کنیم.
افراد منطقی، به جای برنامه‌ریزی سوپرمنی، برنامه‌های خیلی کمتری را برای خودشان انتخاب می‌کنند؛ انتظارشان را پایین‌تر می‌آورند و در عوض، شانس رسیدن به خواسته‌ها را افزایش می‌دهند.

اصل ۲۰ – ۸۰ در برنامه ریزی روزانه

یکی از اصول مهم در مدیریت زمان، اصل ۸۰ – ۲۰ یا قانون پارتو است که می‌گوید:

۸۰ درصد خروجی و نتایج کار، از ۲۰ درصد ورودی‌ها حاصل می‌شود.

یعنی اگر مثلاً ۱۰ کار برای لیست کارهایمان در نظر گرفته‌ایم، احتمالاً با انجام ۲ تا از مهم‌ترین‌های آن لیست، ۸۰ درصد نتایج مورد انتظارمان حاصل می‌شود.

پس شاید یکی از مهمترین قدم‌های ما برای برنامه ریزی روزانه، پیدا کردن همان ۲۰ درصدی است که ۸۰ درصد نتایج را ایجاد می‌کند.

به نظرتان عاقلانه‌تر نیست اگر به جای انجام ۶ کار و داشتن احساس شکست به خاطر انجام ندادن ۴ کار دیگر، از ابتدا فقط ۲ کار را در لیست‌مان بنویسیم و با تمام قوا، برای به ثمر رساندن آنها تلاش کنیم؟

با این روش، وقت بیشتری برای آن ۲ کار داریم و احتمال پیروزی و رسیدن به ۸۰ درصد نتایج مورد انتظار بیشتر است. با رعایت این اصل، کار کمتر و بازدهی بیشتری داریم و احساس خوبی که از این پیروزی به‌دست می‌آوریم، ما را در رسیدن به برنامه‌های بعدی، مصمم‌تر و قوی‌تر می‌کند.

اما شاید پیدا کردن آن ۲۰ درصد و یا ۲ کار از لیست ۱۰ تایی، کمی سخت باشد؛ پس اجازه دهید کار را ساده‌تر کنم و از شما بخواهم به جای ۲ کار، فقط یک کار را در لیست‌تان قرار دهید!

و هر وقت آن یک کار انجام شد، به سراغ یک کار بعدی بروید.

آن یک چیز!

آن یک چیز، نام کتابی است که می‌گوید در هر لحظه، فقط یک چیز برای انجام دادن داشته باشید. نه دو چیز، نه سه چیز و یا حتی ده مورد؛ فقط یک چیز.

راستش ممکن است اولش کمی ترسناک به نظر برسد و احساس کنیم با این روش در برنامه ریزی روزانه، بازدهی‌مان حتی از قبل هم کمتر می‌شود.

ولی باید اعتراف کنم که این قانون ساده، زندگی مرا تغییر داده است.

این روزها وقتی می‌خواهم دست به انتخاب بزنم، ابتدا بررسی می‌کنم که آیا این موضوع یا مورد جدید، در راستای یک چیز من هست یا نه. و اگر نباشد، با بی‌رحمی ظاهری و رضایت درونی، جواب «نه» می‌دهم و برمی‌گردم به آن یک چیز تا به نتیجه برسانمش.

آن یک چیز، جلوی وسوسه انجام کارهای متفاوت را می‌گیرد و بازدهی را به شدت افزایش می‌دهد و به خاطر اینکه وقت بیشتری برای به نتیجه رساندن یک چیز داشته باشید، ممکن است فعالیت‌های زیادی را تعطیل کنید. و اتفاقاً بعدش متوجه می‌شوید که چیز زیادی را هم از دست نداده‌اید!

مغز یک‌کارۀ ما!

البته آن یک چیز، مبنای درست علمی هم دارد. مغز ما تک‌کاره (Single Task) است. یعنی در هر لحظه، فقط می‌تواند یک کار بکند.

و این که ما می‌توانیم در آن واحد، مثلاً بخوریم و تلویزیون نگاه کنیم، به خاطر قدرت و سرعت مغز، در جابجایی بین یک چیزهای مختلف است.

البته این هنرنمایی ما، هم بازدهی ما را کم می‌کند و احتمال خطا را افزایش می‌دهد و هم باعث خستگی مغز می‌شود. افراد حرفه‌ای و موفق، معمولاً به این قانون مغزشان احترام می‌گذارند و از انجام چندکار به‌صورت همزمان، پرهیز می‌کنند.

پیدا کردن آن یک چیز

برای پیدا کردن آن یک چیز در برنامه ریزی روزانه، یک سوال کلیدی و بسیار مهم باید از خودتان بپرسید:

آن یک چیز چیه که اگر انجامش بدهم، بقیه کارها ساده‌تر و بهتر می‌شوند؟

این سوال، هم هدف بلندمدت ما را مشخص می‌کند و هم کاری که باید همین الان انجام دهیم.

یک بار که می‌پرسیم، ممکن است به این پاسخ برسیم که “باید شغل‌مان را عوض کنیم” (یک چیز بزرگ) و بار بعد، در همان راستای یک چیز بزرگ، ممکن است به این پاسخ برسیم که “باید پروژه‌ای که الان در دستم هست را تحویل بدهم”.

اگر به یک اقدام مشخص نرسیده باشیم، باز هم می‌توانیم این سوال را بپرسیم و این بار شاید به این پاسخ برسیم که “باید بخشی از کار را به شخص دیگری واگذار کنم” و الی آخر ….

یک‌چیز، به زندگی ما جهت و معنای بیشتری می‌بخشد؛ ما را از سردرگمی خارج می‌کند و اقدامات ما را موثرتر می‌کند.

یک‌چیز، زندگی و کار ما را متعادل‌تر می‌کند و با اینکه سوپرمن نشده‌ایم، ولی احتمالاً از کار و زندگی‌مان رضایت بیشتری خواهیم داشت.

یک‌چیز شما چیست؟ برای رسیدن به آن یک‌چیز بزرگ، یک‌چیزی که الان باید انجام دهید، چیست؟

 

شاهین شاکری - مشاور کسب‌وکار/ مربی توسعه مهارت‌های فردی


نویسنده:

رضا حیدری

5 مقاله

نظر

مقالات مرتبط: