#دانشگاه_خیلی_خندیدیم
ما شهرمون نزدیک مشهده اما به خاطر اینکه تو رفت و آمد نباشم خوابگاه گرفته بودم
و نگم براتون از خاطرات خوابگاه که خب بیشترش غیر قابل پخشه
اما خب یه خاطره ی قابل پخش که یاد میاد برای شبی که هیچی تو خوابگاه نداشتیم بخوریم و از تنبلی حال خرید رفتن هم نداشتیم و بدون شام خوابیدیم
3 نصفه شب یه شکلات داشتم آروم باز کردم کسی بیدار نشه یکی از اون طرف اتاق گفت داداش نصفشو به من بده) گفتم باشه آروم کسی بیدار نشه یکی یکی از گوشه گوشه اتاق اعلام بیداری کردن ))
هدی بزرگی محمدرضا دشتی زهرا میر user0port0 شما هم از خاطراتتنون بگید
user0port0
حذف نظر
آیا از حذف این نظر اطمینان دارید؟