636 ساعت آموزش تخصصی در

آموزشـــــــــگاه روبرد

با اشتراک حرفه ای روبرد به همه آموزش ها دسترسی داشته باش!

مشاهده آموزش ها

#story #داستان #reading
جهت دسترسی به مطالب مشابه لمس کنید 👆👆👆

⚜ Count the Blessings, Not the Curses ⚜
نعمت ها را بشمار نه نفرین ها را

A boy used to cry for new costly shoes.

پسرکی بود که در آرزوی داشتن کفش های گرانقیمت جدیدی گریه می کرد.

His father was a worker in a factory and he had a meager salaray. He bought cheap shoes but the boy was diasappointed.

پدرش در یک کارخانه کار می کرد و حقوق کمی می گرفت. او برای پسرش کفش های ارزان می خرید ولی پسرک از این مسئله مأیوس شده بود.

One day he cried a lot and left the house. He sat near a bus stop.

روزی از روزها او گریه زیادی کرد و خانه را ترک کرد. در کنار ایستگاه اتوبوسی نشست.

He wondered when he would get the expensive pair. Just then a beggar passed by his crutches. The boy was shocked to find that the beggar did not have one leg. He got enlightened. At least he had legs. He thanked God for giving him legs and mother and father who were so caring.

او با خود فکر کرد که بالاخره چه موقع کفش های گرانقیمت را بدست خواهد آورد. در آن زمان گدایی با چوب های زیربغل خود از کنارش گذشت. پسرک از اینکه دید آن فرد یک پا ندارد، شوکه شد. سپس متوجه اشتباهش شد. حداقل او پاهایش را داشت. او خدا را بخاطر اینکه به او پا داده بود و پدر و مادری مهربان شکر کرد.

Costly /ˈkɒstli $ ˈkɒːstli/ = expensive
گران قیمت

Meager = deficient ناکافی

Crutch /krʌtʆ/ چوب زیربغل

Enlightened /ɪnˈlaɪtnd/
فهمیده، دارای بصیرت