▫️کلید این زندان در دستان توست!
🔻 حدودا دو هفته پیش که مثل همیشه از #بیکاری و تلاش های بینتیجه خسته شده بودم و در حال بد و بیراه گفتن به خودم بودم😅
یکی از دوستان نزدیکم زنگم زد و با عجله گفت: «میخوایم یه زندانی آزاد کنیم، میای؟»
میخواستم بگم: «سلام» و احوال پرسی را آغاز کنم که دوباره با حالت تحکم بیشتری گفت: «میای یا نه؟»
منم که این جدیت را دیدم؛ گفتم: «آره، میااام.»
🔻جملهای که در بالای صفحه نوشتم، مدام در ذهنم تکرار میشد تا رفتم و تقریباً با استفاده از تمامی ظرفیت های اجتماعی شهر کوچک محل زندگیم و لطف بیکران مردم، حدود هفتاد میلیون جمع کردم.
🟥 تجربه جدید و خاصی بود، حس خوبی بهم داد.
شاید مبلغ قابل توجهی نتونستم جمع کنم ولی با کمک بقیه رفقا اون زندانی که اتفاقا یه خانم سرپرست خانوار بود، آزاد شد...
⭕ اینم یکی از دیگه از موهبتهای حقوق خوندن بود؛ وقتی خبر آزادی را شنیدیم، به معنای واقعی کلمه حالمون خوب شد...
و چه چیزی از این بهتر!