این روز ها تیزم، خونین و خون ریزم
این روزها از رگ، از مرگ، لبریزم
میترسم از پایم، میترسم از دستم
معجون تلخی از تیمور و چنگیزم
در قلب فروردین، وقتی چنین زردم
دیگر چه میخواهی، از جان پاییزم
چشم از دلم بردار، از این اجاق کور
من مرگ نوشیدم، خشک است جالیزم
لال آمدم شاید.... لال از جهان رفتم
ای وای از آن روزی کز خاک برخیزم
یا از غزل کم کن، فرهاد احمق را
یا از همین مصرع، من نیز پرویزم
دیگر نمیخواهم، شب های شیرین را
افسانه هایم را هم دور میریزم
انسان گریزی را دنیا به ریشم بست
با سایه ام تندم، با خود گلاویزم
تن تنگ و دلگیرم، آهسته میمیرم
بگذار برخیزم، بگذار بگریزم
بر دوش خواهد رفت، گهواره ما هم
گیرم که تیموری، گیرم که چنگیزم
ای مرگ بیچاره، دنبال من هستی؟
این گوشه خوابیدم، در سایهی میزم ....
#علیرضاآذر
#ریزوتیز
user996373
حذف نظر
آیا از حذف این نظر اطمینان دارید؟