نگاه سریع دیگری به پشت سرم کردم و وقتی برگشتم، ناگهان بدون هیچ هشدار و نشانهای، درختی در مقابلم به زمین افتاد و از پشتش هیکلی سیاه با قامتی چهار برابر انسان پدیدار شد.
موجی از سرما زیر پوستم دوید و سر جایم خشک شدم. نمیتوانستم آنچه را میدیدم، باور کنم. چطور توانسته بود انقدر بیصدا از من جلو بزند؟
سلحشوران پارله آن در سرزمینی شبیه ایران باستان با اهریمنانی به نبرد برمیخیزند که در قالب انسان گاه شعبدهباز، گاه جادوگر و بیشتر وقتها مخوف و ترسناکند.
📗 سلحشوران پارله آن
🖊 سید علی خواسته
📜 ۴۷۲ صفحه
📌 #رمان فانتزی
نظر