✍🏻
روباه گفت:
کاش سر همان ساعت دیروز آمده بودی.
اگر مثلا سر ساعت چهار بعد از ظهر بیایی من از ساعت سه توی دلم قند آب می شود و هر چه ساعت جلوتر برود بیش تر احساس شادی و خوش بختی می کنم.
ساعت چهار که شد دلم بنا می کند به شور زدن و نگران شدن.
آن وقت است که قدر خوشبختی را می فهمم!
امّا اگر تو وقت و بی وقت بیایی من از کجا بدانم چه ساعتی باید دلم را برای دیدارت آماده کنم؟!
هر چیزی برای خودش رسم و رسومی دارد...
📚شازده_کوچولو
#آنتوان_دوسنت_اگزوپری
آدمها فکر می کنند اگر یک بار دیگر متولد شوند، جور دیگری زندگی
می کنند، شاد و خوشبخت و کم اشتباه خواهند بود.
فکر می کنند می توانند همه چیز را از نو بسازند، محکم و بی نقص!
اما حقیقت ندارد...
اگر ما جسارت طور دیگری زندگی
کردن را داشتیم،
اگر قدرت تغییر کردن را داشتیم،
اگر آدمِ ساختن بودیم،
از همین جای زندگیمان به بعد را
مى ساختيم...
✍🏽 #آنتوان_دوسنت_اگزوپری
شازده کوچولو به سیاره دوم رفت؛
آنجا فقط یک پادشاه تنها زندگی میکرد؛
بعد از ملاقاتی کوتاه، شازده کوچولو خواست که سیاره را ترک کند، اما فرمانروا که دلش میخواست او را نگه دارد گفت:
نرو، تورا وزیر دادگستری میکنیم!
شازده کوچولو گفت: اینجا کسی نیست که من او را محاکمه کنم
فروانروا گفت:
خب، خودت را محاکمه کن!
این سختترین کار دنیاست!
اینکه بتونی درباره خودت قضاوت درستی داشته باشی و عادلانه خودت رو محاکمه کنی ...
📓 #شازده_کوچولو
✍🏻 #آنتوان_دوسنت_اگزوپری
من سیارهای سراغ دارم که یک آقای سرخرو در آن است.
او هرگز گلی را بو نکرده است.
هرگز ستارهای را تماشا نکرده است.
هرگز کسی را دوست نداشته است.
هرگز جز جمع زدن اعداد کار دیگری نکرده است. و تمام روز مثل تو تکرار میکند: من آدم جدی هستم! من آدم جدی هستم! و باد به غبغب میاندازد و به خودش میبالد. ولی او آدم نیست. قارچ است!
#شازده کوچولو
#آنتوان_دوسنت_اگزوپری