617 ساعت آموزش تخصصی در

آموزشـــــــــگاه روبرد

با اشتراک حرفه ای روبرد به همه آموزش ها دسترسی داشته باش!

مشاهده آموزش ها

🔳⭕️ شورشی ها، پیتزا سرو می کنند!

🔸آخر هفته بود و زوجی با دو پسربچه کوچکشان برای شام به یکی از بهترین رستوران‌های شهر مُدِنا رفتند. مُدِنا شهری در ایتالیا است که به خاطر رستوران‌ها و سرآشپزهای منحصربفردش از مشهورترین منطقه‌های گردشگری است. این رستوران‌ها معمولا با غذاهای کلاسیک (غیر فست‌فودی) ایتالیایی از مهمانان پذیرایی می‌کنند.

🔸پدر یکی از منوهای محبوب رستوران را که شامل ۱۰ نوع از بهترین غذاها بود انتخاب کرد. پیشخدمتی که برای گرفتن سفارش به سر میز خانواده آمده بود، قبل از اینکه میز را ترک کند متوجه نکته‌ای شد. پیشخدمت متوجه شد که به نظر می‌رسد پسربچه‌ها از سفارش پدر خوشحال نیستند و برای همین بی درنگ از پسر کوچکتر پرسید شما چی دوست دارید بخورید؟! پسر کوچک هم بی‌معطلی گفت: پیتزا!

🔸خب مساله این بود که در چنین رستورانی اصلا پیتزا سرو نمی شد! اما پیشخدمت کار عجیبی کرد. همانجا با بهترین پیتزا فروشی شهر تماس گرفت و پیتزا سفارش داد. کمی بعد پیتزا به رستوران رسید و پیشخدمت آن را به میز خانواده رساند؛ و این کاری بود که در رستوران سطح بالایی مثل رستوران آنها، غیرقابل‌تصور بود!
شاید برای مدیر رستوران وجود چنین پیشخدمتی اصلا اذیت کننده باشد و ترجیح بدهد عذرش را بخواهد، اما پدر، مادر و بچه‌ها هیچ‌گاه حرکت متفاوت و محبت‌آمیز پیشخدمت را فراموش نکردند. 

🔸فرانچسکو گینو، نویسنده و استاد دانشگاه هاروارد معتقد است افرادی مانند پیشخدمت این رستوران، هم برای ما بسیار قابل احترام بوده و هم رفتارشان برایمان بسیار قابل تامل است، چرا که اینگونه افراد چیزهای زیادی برای آموختن به ما دارند.

🔸ایشان کتابی دارد که به بررسی چنین رفتارهایی پرداخته و در سال ۲۰۱۸ به تازگی منتشر شده است. نام کتابش «استعدادهای شورشی: چرا شکستن قوانین کار و زندگی ارزش دارد؟!» است و در آن توصیف می‌کند که چنین افرادی چگونه شادی و معنی را به زندگی ما می‌آورند.

⭕️تجزیه و تحلیل راهبردی:

نکته عمیقی که در داستان رستوران ایتالیایی و پیشخدمت متفاوتش وجود دارد این است که اغلب ما عادت داریم تا به این فکر کنیم که چه کاری را باید انجام دهم؟ چه کاری وظیفه من است؟ به جای آنکه به این فکر کنیم که چه کاری را می‌توانم انجام دهم؟
پیشخدمت رستوران خیلی راحت مانند اغلب پیشخدمت ها می‌توانست بگوید ما اینجا پیتزا نداریم، اما بجای آنچه باید و وظیفه‌اش بود، آن کاری را که می‌توانست انجام دهد، انجام داد!

معمولاً سه چیز ذهن ما را محدود می‌کند: قواعد بر آمده از دستورالعمل‌ها و آیین‌نامه‌ها، سنت‌های برگرفته از تجربیات پیشینیان و اراده یا اعتماد به نفس ناکافی برای شکستن قواعد یا سنت‌ها.
هر از چندگاهی می توان اینگونه اندیشید که چه کار می‌توان کرد که همان نتیجه موردنظر را داشته باشد اما لزوما همان مسیری که سنت‌ها و قواعد می‌گویند را طی نکنیم؟ اینگونه پنجره‌های جدیدی پیش روی ما باز می‌شود.