پدر آبراهام میدانست که نزدیک صومعه سرا، راهبی زندگی میکند که به خردمندی اشتهار دارد.
به دنبال مرد رفت و از او پرسید : اگر امروز زن زیبایی در بسترت ببينی، آیا قادری خود را متقاعد کنی که او زن نیست؟ مرد خردمند پاسخ داد: نه، اما میتوانم خودم را مهار کنم. پدر ادامه داد:
اگر در صحرا تعدادی سکه طلا پیدا کنی، میتوانی فرض کنی که آنها سنگ هستند؟خردمند گفت:
نه، اما میتوانم خودم را مهار کنم و آنها را همانجا رها کنم. پدر اصرار کرد: اگر دو برادر که یکی دوستت دارد و دیگری از تو متنفر است، دعوایشان را به نزد تو آورند، آیا میتوانی فرض کنی که آن دو با هم برابرند؟ راهب جواب داد :با وجود اینکه در درونم رنج خواهم کشید، با آنی که مرا دوست داشته است مانند آنی که از من متنفر بوده است رفتار خواهم کرد.
پدر بعدها به شاگردان خود گفت بگذارید به شما بگویم که خردمند کیست. خردمند آنی است که به جای کشتن امیالش، قادر به مهار آن است.
📓 #مکتوب
✍🏻 #پائولو_کویلیو